عوامل نابه هنجاری های جنسی(1)
مقدمه
عوامل بسیاری چه محیطی و بیرونی و چه نفسی و درونی، در شیوع رفتارهای نابه هنجار جنسی مؤثرند. برای تأثیرگذاری در فرد، هر یک از این دو دسته عوامل، زمینه هایی را فراهم می سازند. عامل درونی نیز گاه تحت تأثیر عوامل محیطی و گاه به تنهایی، باعث بروز رفتار نابه هنجار در فرد می شود. در حقیقت، تأثیر عوامل بیرونی، باعث تحریک عوامل و خواسته های درونی می شود و به واسطه این تمایلات درونی، رفتار نا به هنجار از فرد صادر می شود؛ ولی عوامل درونی، بدون عوامل بیرونی و صرفاًً به دلیل سقوط اخلاقی فرد، ضعف تدبیر عقلانی وی و کشش خواسته های درونی کنترل نشده او، در بروز رفتارهای نابه هنجار جنسی، نقش ایفا می کند. به تعبیر امام علی (ع)، عقل اسیر هواهای گستاخانه ی شخص می شود (1) و دیگر، اثری بر روی رفتار فرد ندارد. و از این رو، چه بسا به تحرکات بیرونی نیاز نیست و خود هوای نفس، باعث نابه هنجاری جنسی در فرد می شود.آن حضرت، با توجه به این که هیچ نابه هنجاری و گناهی نیست مگر آن که از تمایلات درونی فرد ناشی شود، می فرماید:
ما من معصیة الله شی ء إلا یأتی فی شهوة، فرحم الله امرأ نزع عن شهوته و فمع هوی نفسه، فإن هذه النفس أبعد شی ء منزعاً و إنها لا تزال تنزع إلی معصیة فی هوی.(2)
هیچ چیزی گناه محسوب نمی شود مگر آن که از شهوت و میل درونی سرچشمه گرفته باشد. رحمت خداوند، شامل کسی که از میل های درونی اش دست بر دارد و هوس های سرکش را ریشه کن سازد؛ زیرا مشکل ترین کار، جلوگیری از همین نفس سرکشی است که مدام، به گناه و نا به هنجاری، تمایل دارد.
در تعبیر دیگری، با اشاره به این که این عامل درونی، خردمندی فرد را می گیرد، می فرماید:
ذهاب العقل بین الهوی و الشهوة.(3)
پیروی از هوای نفس و شهوت، عامل زوال عقل و خردمندی است.
روشن است که وقتی عقل و خردمندی، از بین رفته باشد، مانعی برای روی آوردن فرد به نابه هنجارها (از جمله نابه هنجاری های جنسی) وجود ندارد.
با محرکات جنسی، فرد، وقتی در موقعیت روانی تحریک جنسی قرار می گیرد و خردمندی اش ضعیف می شود، توانایی بالا برای تدبیرهای شایسته در وی کاهش می یابد. از این رو، نمی تواند خوب فکر کند و به پیامدها و زشتی رفتارها توجهی نمی نماید. لذا تحت تأثیر تحریکات، به سوی نوع امیال و خواسته های جنسی (حتی اگر انحراف از مسیرطبیعی و غیر قانونی و غیر شرعی باشد)، کشانده می شود. پیامبر (ص) به محرکات و عوامل سمعی-بصری و خواسته های درونی و آرزوهایی که ممکن است فرد را به انحراف بکشاند، اشاره می کند و از آنها به خدا پناه می برد و می فرماید:
اللهم إنی أعوذبک من شر سمعی و بصری و قلبی و منیتی.(4)
پروردگارا! به تو پناه می برم از شر تحریکات گوش، چشم، دل و آرزوهایم.
بنابراین، محرکاتی که از طریق چشم و گوش، افراد را تحت تأثیر قرار می دهند و خواسته های طول و درازی که در دل، تنش ایجاد می کنند، زمینه ی رفتارهای جنسی را فراهم می سازند. بنابراین، عوامل محیطی، باعث تحریکات خواسته های فرد می شوند و فرد، گرچه تحت فشار خواسته هاست ولی خودش تصمیم بر انجام دادن نابه هنجاری ها می گیرد و آنها را مرتکب می شود. به دلیل وجود همین اراده و اختیار است که بیشتر افراد، به انحرافات جنسی مبتلا نیستند. آمار کینزی در مورد همجنس گرایی، نشان می دهد که پنجاه درصد مردان، با این که تمایل شهوی داشته اند، ولی مرتکب این عمل نشده اند.(5)
این نشانگر آن است که بیشتر افراد، گرچه در شرایطی زندگی می کنند که نحرکات جنسی فراوانی وجود دارد، ولی با اراده ی خود، بر میل های نفسانی چیره می شوند و به صورت جبری، تحت تأثیر عوامل محرک قرار نمی گیرند. از این رو می توان نتیجه گرفت که عوامل بیرونی، نقش خود را از طریق عوامل درونی ایفا می کنند و ضعف عقلی و کاهش توانمندی نقش برای رویارویی با آن عوامل، از موارد مهم در ابتدای نا به هنجاری های جنسی است.
اینک تعدادی از عوامل مهم و تأثیر گذاردر بروز و شیوع نا به هنجاری جنسی را مورد بررسی قرار می دهیم:
الف-خانواده
مهم ترین منبع یادگیری شخصیت انسان، «خانواده» است. این خانواده است که تا حد زیادی، سلامت و بیماری، به هنجاری و نابه هنجاری و سعادت و شقاوت فرزندان را مشخص می کند. البته انسان، آزاد آفریده شده و می تواند در هر لحظه از زندگی خود، روش و منش خویش را تغییر دهد؛ اما نکته مهم، این جاست که این عمل، پس از شکل گیری شخصیت، کمی مشکل است، هر چند غیر ممکننیست؛ اما با این حال نمی توان نقش خانواده را انکار کرد. خانواده، با رفتار خود بر شخصیت و به هنجاری و یا نابه هنجاری کودک تأثیر می گذارد. می توان گفت که مهم ترین و تعیین کننده ترین عامل در ایجاد انحراف جنسی، نوع رفتار والدین با کودک است. بی توجهی والدین نسبت به نیازهای کودکان یا ابتلای آنها به انواع بیماری ها و نابه هنجاری ها، زمینه را برای ابتلای فرزندانشان به انواع نابه هنجاری ها (از جمله انحرافات جنسی) فراهم می کند.
1.کمبود محبت
در بررسی انحرافات جنسی در فصل گذشته، مشخص شد که شیوع انحرافات در بین مردان، نسبت به زنان، بیشتر بود. تقریباً بیشتر اختلالات و نا به هنجاری ها ویژه مردان بود و آنهایی که مشترک بودند، میزان مردان مبتلا، بیش از زنان بود (جز در بین مازوخیست ها). به راستی، علت ابتلای مردان به این انحرافات چیست؟ شاید یکی از علل مهم آن، وجود این نگرش غلط است که دختران، بیش از پسران، به محبت نیازمندند یا از آن بدتر، اگر به پسران محبت کنیم، لوس و زن صفت بار می آیند و نمی توانند در زندگی، مسئولیت خانواده را بر دوش کشند.پسر بچه ای که می بیند مادر (عشق نخستین او) مدام خواهر او را نوازش می کند، می بوسد، به سر و وضعش می رسد و سخنان محبت آمیز نثار او می کند، اما هر وقت که خودش می خواهد به مادر نزدیک شود، مادر، او را از خود می راند، احساس کمبود می کند، احساس انزوا می کند و احساس خشم و نفرت شدید نسبت به خواهر می کند. در مواردی نیز نسبت به مادر، اعتماد به نفس خود را در برخورد با جنس مخالف، از دست می دهد و احساس می کند که به هیچ وجه، دیگر قادر نیست توجه جنس مخالف را به طور طبیعی جلب کند یا با آنها رابطه به هنجار داشته باشد. لذا دست به انواع رفتارهای انحرافی می زند که بسته به تجارب و شرایط، ممکن است که نوع آن فرق کند. عده ای برای فرار از روابط ظالمانه ی بیرون، به تنهایی و انزوا پناه می برند و کم کم از بدن خود لذت می برند و استمنا را بهترین راه برای ارضای خود
می یابند و گاهی نیز ممکن است به مازوخیسم یا سادیسم مبتلا شوند.
محبت مادر و سپس پدر، از این جهت برای پسر بچه اهمیت خاصی دارد که طبق دیدگاه «فروید»، مادر که نخستین عشق کودک (چه دختر چه پسر) است، در مرحله ی ادیپال، برای پسر همچنان تنها عشق، باقی می ماند و اگر ارتباط او با مادر و پدر، به هنجار بود، کم کم به سمت علاقه به پدر سوق داده می شد؛ اما عشق او به مادر همچنان باقی است؛ ولی دختر که مانند پسر، در ابتدا عاشق مادر است در مرحله ی ادیپال، عاشق پدر می شود و مادر، به صورت رقیب او در می آید و در صورت حل این معضل، روابط او با پدر و مادر به هنجار می شود. بنابراین، اگر پسر، از محبت مادر محروم شود (بویژه این که بیشتر اوقات کودک، با مادر سپری می شود) این به معنای از دست دادن تنها منبع عشق است؛ اما اگر دختر، عشق مادر را از دست بدهد، هنوز پدر هست که به او عشق بورزد، مگر این که پدر و مادر، هر دو ناهنجار باشند که این مسئله، کمتر پیش می آید.
نتیجه این که جامعه ی ما باید از این نگرش غلط، نسبت به نیاز پسران به محبت، دست بکشد. بویژه مادران باید توجه داشته باشند که بی توجهی آنها به نیازهای عاطفی پسرانشان، چه تأثیرات زیان باری بر آنها خواهد گذاشت.
امام باقر (ع) برای این که فرزندان، از عوارض کمبود محبت مصون بمانند و یا عقده ی حقارت در بین فرزندان به وجود نیاید، به علت محبت شایسته ی او به فرزندش و این که در آینده، به رفتارهای نابه هنجار مبتلا نگردد می پردازد و می فرماید:
والله إنی لأصانع بعض ولدی و أجلسه علی فخذی و أکثر له المحبة و اکثر له الشکر مع أن الحق لغیره من ولدی، ولکن مخافة علیه منه و من غیره لئلا یصنعوا به ما فعلوا بیوسف إخوته... .(6)
به خداوند سوگند، من در ارتباط با بعضی از فرزندانم، شخصیت او را می سازم، او را روی زانوی خود می نشانم و بسیار به او محبت می کنم. زیاد به او اهمیت می دهم و او را به عنوان نعمت خداوند بزرگ می بینم. با آن که این همه احترام و
محبت، شایسته فرزند دیگر من است. اما این نوع کارها را می کنم تا او به عوارضی مبتلا نشود، جان فرزند شایسته ام از شر او مصون باشد و با او رفتاری را که برادران یوسف با وی نمودند، ننمایند.
این حدیث، بر این امر دلالت دارد که کمبود محبت، از عوامل مهم ایجاد نا به هنجاری در زندگی افراد است. در این جا لازم به یادآوری است که به همان اندازه که کمبود محبت و بی توجهی به نیازهای کودکان، زمینه ناهنجاری را فراهم می سازد، ناز پروردگی هم همان تأثیر را دارد.(7) مادری که بیش از اندازه، پسر بچه ی خود را لوس می کند و او را همواره مورد نوازش و لطف قرار می دهد، باعث ایجاد وابستگی شدید، پسر به مادرش می شود و مانع همانند سازی پسر با پدرش می گردد. در نتیجه، پسر نمی تواند نقش مردانه خود را به خوبی ایفا کند و به فردی خودخواه تبدیل می شود که فقط به فکر ارضای نیازهای خود است
زیاده روی در محبت به کودک، وی را «از خودراضی» و وابسته به دیگران بار می آورد. از این رو، در برخورد با مشکلات، احساس ناتوانی و حقارت به وی دست می دهد و برای جبران این احساس، به کارهای ناشایسته و نابه هنجاری های اجتماعی دست می زند. در بعضی مواقع نیز فشارهای روانی، او را از پای در می آورند و به بیماری های روانی حاد می کشانند. گاهی نیز فرد، به خودکشی اقدام می نماید.
همه این عوارض، از محبت بی اندازه ی والدین نسبت به فرزندشان ناشی می شود. امام باقر (ع) با اشاره به عوارض زیاده روی محبت والدین به فرزندان و این که آنان منشأ روی آوردن فرزندشان به نا به هنجاری ها هستند، می فرماید:
شر الاباء من دعاه البر إلی الافراط... .(8)
بدترین خانواده ها، خانواده هایی هستند که در نیکی و محبت نسبت به فرزندان، از حد تجاوز کنند و به زیاده روی بگرایند.
2.استبداد و سلطه گری والدین
برخی از والدین، به علل مختلف، بر تمام رفتارهای فرزندان خود تسلط دارند و اجازه هیچ ابتکار عملی را به آنها نمی دهند. آنها فرزندانشان را نادان و نفهم می دانند و به حق آنها ستم می کنند و هیچ توجه ای به پیامدهای چنین عملکردی بر روی فرزندان خود ندارد. رسول اکرم در جهت رشد شخصیت کودک و پیشگیری از عوارض نامطلوب، به تأثیر نوع برخورد در بروز نابه هنجاری ها اشاره کرده، می فرماید:و لا یرهقه و لا یخرق به.(9)
به هیچ وجه، فرزند خود را به نادانی و نفهمی متهم نکنید.
بدین سبب، به او ستم نکنید و با او همچون سفیهی که همه کارهایش را شما انجام می دهید و اجازه انجام دادن کاری را به خود او نمی دهید، رفتار نکنید. و از این طریق، اختلال شخصیت در او پدید نیاورید. معمولاً پایه روش تربیتی سخت و آمیخته با خشونت، طوری استوار می شود که فاصله بین کودک و پدر و مادر را پیوسته افزایش می دهد. و از آن جا که کودک در قدم اول، به احساس محبت و امنیت جستن در محیط خانواده نیازمند است، وقتی دریابد که پدر و مادر، هدفی جز مطیع بار آوردن او ندارند، دیگر مأمنی برای اتکا و برآوردن نیاز مهرورزی خویش نزد آنان نمی یابد و به تدریج می آموزد که از قدرت مهرورزی خویش، کمتر استفاده کند.
از سوی دیگر، شیوه ی تعلیم و تربیت استبدادی، غالباً به اعمال روش «رام کننده»، مبدل می شود و کودک را به رفتاری وا می دارد که در باطن، از آن گریزان است. بدین گونه، احساس عمیق کناره جویی از محیط، در او سر بر می آورد که اگر با شرایطی دقیق در اعمال شیوه تربیتی تازه، به نوعی همزیستی تحمل پذیر هم کشیده شود، باز در احساس، آن را نمی پذیرد.
پیامدهای به دست آمده از این حالت، ظهور کناره جویی عاطفی است که در زندگی آینده فرد، به صورت: هراس عاطفی، بدبینی و منفی گرایی ظاهر می شود. این
جا نیز سرآغاز انحرافات تکامل روانی است که نتیجه ای از اختلالات عمومی رفتاری است و به انحرافات جنسی، بزهکاری و بیماری های دیگر روانی کشانده می شود.(10)
3.تحقیر
یکی از بدترین رفتارهای والدین با فرزندان شان، «تحقیر» آنان است. در بسیاری از انحرافات جنسی، رد پای تحقیر را می توان یافت. پدر و مادری که مدام، پسر خود را تحقیر می کنند. او را بی کفایت و ناتوان می خوانند و به او خاطرنشان می کنند که لیاقت مرد بودن را ندارد، در رشد به هنجار او ایجاد اختلال می کنند. چنین پسری، در برقراری ارتباط با جنس مخالف، توانایی طبیعی خود را از دست می دهد.فرد مبتلا به انحرافات جنسی، کسی است که در دوران کودکی، بر اثر تحمل سختی های طاقت فرسا، به احساس حقارت عمیق دچار گشته و در ضمن، درک نامشخص ویژه ای از زندگی جنسی و عاطفی دارد. انحراف او ترکیب آزمونی از زودرنجی شدید، ارزش طلبی بر خطا و سوء ظن است تا بدین وسیله، از جنس مخالف خود، فاصله جوید و یا آن که خود را در یک موضع برتر و خود نمایانه تری در برابر او ببیند.(11)
ایجاد شخصیت و اعتماد به نفس در کودک، یکی از وظایف تربیتی پدران و مادران است. پیدایش این حالت روانی در کودکان، برنامه منظمی دارد که اگر با دقت به کار برده شود، نتیجه مثبت آن، بارآمدن فرزند با شخصیت است و عدم توجه به آن، باعث زبونی و فرومایگی کودک است. احترام به کودک و حسن معاشرت پدر و مادر با وی، یکی از اساسی ترین عوامل ایجاد شخصیت در کودک است. پیامبر(ع) اجرای این برنامه بزرگ را در یک عبادت بسیار کوتاه، صریحاً به پیروان خود دستور داده و می فرماید:
أکرموا أولادکم وأحسنوا آدابهم.(12)
به فرزندانتان احترام کنید و با آداب و روش پسندیده، با آنها معاشرت نمایید.
کسانی که می خواهند فرزند با شخصیت بپرورند، قطعاً باید به آموزش عمیق و عالمانه ی رسول اکرم عمل کنند. پدران و مادرانی فرزندان خود را احترام نمی کنند و با رفتار زشت و ناپسند خود، آنان را توهین و تحقیر می نمایند، نمی توانند فرزندانی ارزنده و با شخصیت تربیت کنند.
4.پنهان نداشتن روابط زناشویی از سوی والدین
یکی از زمینه های بزهکاری جنسی، این است که والدین، روابط زناشویی شان را از فرزندان خود پنهان نمی کنند. پیامبر اسلام(ع)می فرماید:والذی نفسی بیده، لو أن رجلاً غشی امرأته و فی البیت صبی مستیقظ یراهما و یسمع کلامهما و نفسهما، ما أفلح أبداً إن کان غلاماً، کان زانیاً، أوجاریه، کانت زانیهً.(13) سوگند به آن که جانم در دستان اوست، اگر هنگام روابط زناشویی والدین در خانه، کودک بیدار باشد و آنان را بنگرد و سخنشان را بشوند و نفس آنها را احساس کند، آن کودک، رستگار نخواهد شد. اگر آن کودک، پسر باشد، زناکار می شود، و چون دختر باشد به زنا تن می دهد.
در اسلام، ساعاتی از شبانه روز، تعیین شده که کودک باید برای ورود به اتاق پدر و مادر، از آنها اجازه بگیرد. این اجازه خواستن، در سنین قبل از بلوغ و بعد از آن لازم است و آن، عبارت است از: پیش از نماز بامداد، در نیم روز که انسان تعدادی از جامه های خود را بیرون می آورد و پس از شباهنگاه.(14) همچنین توصیه شده است که بستر خواب بچه ها (چه دختر و چه پسر)، باید در ده سالگی، از هم جدا شود.
5.ناآگاهانه نگه داشتن فرزند
اگر کودکان، نوجوانان و جوانان، از آگاهی های اندیشیده شده و صحیح برخوردار باشند، سر به عصیان نخواهند گذاشت و به نابه هنجاری ها روی نخواهند آورد. در برابر، اگر از اندیشه های صواب بهره مند نباشند و خلأ فرهنگی و علمی در بین آنها حاکم باشد، زمینه ی روی آوردن به بزهکاری در آنان بیشتر خواهد بود. امام صادق (ع) می فرماید:لست أحب أن أری الشاب منکم إلا غادیاً فی حالین: إما عالماً أو متعلماً، فإن لم یفعل، فرط، فإن فرط ضیع أثم و إن أثم سکن النار و الذی بعث محمداً بالحق.(15)
برای جوان، نمی پسندم مگر این که یا عالم باشد و یا در حال فراگیری علم. اگر چنین نباشد و معرفت صحیح در بین نباشد، جوان در عمل، به کارهای افراطی کشیده می شود، هستی خود را نباه می سازد و در دوزخ ساکن می گردد.
پینوشتها:
1.کم من عقل أسیر تحت هو أمیر؛ چه بسیار عقل ها که اسیر هوا و هوس های سلطه گرند (نهج البلاغه، حکمت 211).
2.نهج البلاغه، خطبة 176.
3.غرر الحکم و درر الکلم، ج4، ص32، ح5180؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص211؛ میزان الحکمة، ج8، ص3912، ح13562.
4.مسندأحمد، ج3، ص429؛ کنز العمال، ج2، ص181.
5.روان پزشکی، ج3، ص1373.
6.وسائل الشیعة، ج19، ص246؛ تفسیر العیاشی، ج2، ص166؛ مستدرک الوسائل، ج15، ص172.
7.روان شناسی رشد، احمدی، ص179.
8.کودک از نظر وراثت و تربیت، ج2، ص233 (به نقل از تاریخ یعقوبی، ج3، ص53).
9.الکافی، ج5، ص50؛ وسائل الشیعة، ج21، ص481.
10.روان شناسی فردی، ص140.
11.همان، ص193.
12.وسائل الشیعة، ج21، ص476؛ بحارالأنوار، ج104، ص95.
13.الکافی، ج5، ص500؛ وسائل الشیعة، ج14، ص94.
14.ر.ک: سوره نور، آیه 58-59.
15.الأمالی، طوسی، ص303؛ بحارالأنوار، ج1، ص170، ح22.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}